نتایج جستجو برای عبارت :

پنجاه شصت ساله های امروز

 
در روزگاری نه چندان دور، پنجاه – شصت سالگی، سن قرار و آرام بود . پنجاه شصت ساله جزو بزرگان خاندان و خانواده بود و برای خودش احترام و
برو و بیایی داشت و زندگی اش کاملا تثبیت شده بود و امنیتی داشت و ثباتی !
 
امروز، اما، پنجاه – شصت ساله های ایرانی وضع دیگرى دارند ! نه  مانند پنجاه – شصت ساله های جوامع سنتی و سالیان قبل، احترام بزرگتری و
ریش سفیدی دارند، و نه همچون پنجاه – شصت ساله‌های جوامع پیشرفته ، ثبات مالی و امنیت اجتماعی .
 
پنجاه – شصت
چیزی که برام خیلی عجیبه، اینه که، یه سری ایرانیا، بدون توجه به اینکه کجای دنیا باشن، چه ایران چه اروپا چه امریکا و...
عین بریتیش ها به شدت ایندیرکت حرف میزنن و غیرمستقیم خیلی همدیگه رو مسخره میکنن یا تیکه میندازن.
و برای من این خیلی عجیبه.
مرد گنده پنجاه ساله میبینی نشسته مسخره میکنه این و اون رو غیرمستقیم.
امروز صبح خواب می‌دیدم باید برم یه جایی و هیچی هم همراهم نیست نه گوشی نه کیف، هیچی. کل راه رو باید پیاده می‌رفتم. رسیدم به یه سر بالایی، یه جایی که توی واقعیت هم هست اما شیبی که داره در واقع یک چهارم اون چیزیه که توی خواب می‌دیدم. خستگی و ناتوانی زانوهامو با تمام وجود حس می‌کردم طوری که همین الان هم که بهش فکر می‌کنم کاملا یادم میاد که چه حسی داشت. بعدش به خودم گفتم پنجاه قدم دیگه بشماری رسیدی به جای صاف فقط پنجاه قدم! یک دو سه ... همین‌طور شمر
من نمیدونم چقدر فشار روی ادمها هست اینجا توی این کشور،
چقدر مگه ادمها سختی میکشن،
که قیافه یه آدم سی و هفت و هشت ساله اندازه یه مرد پنجاه و پنج شش ساله پیر میشه.
 
اصلا من دلیلش رو درک نمیکنم. ظاهرا هیچ درد و رنجی نیستی ولی ادمها مریضی فیزیکی یا روحی روانی دارن.
 
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفت نویسنده: سعید تشکری انتشارات: نشر بوی شهر بهشت
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفت : اگر خواندی و عاشق این ناهید داستان ما نشدی با من…
 
 
رمان هزار و سیصد و پنجاه و هفتنویسنده: سعید تشکریانتشارات: نشر بوی شهر بهشت
معرفی:
من ناهیدم، ۱۴ ساله، دختر یکی یکدانه ساکن مشهد. اعتماد به نفس و معدل ۲۰ .کارهای مخفیانه ای که با جوانان دانشجو انجام می‌دادیم شده است داستان این کتاب… بخوانیدش تا … .
خلاصه:
داستان دختری ۱۴ ساله به نام
پونزده روز از این ماه دارم، بیست‌و‌نه روز از اسفند، پونزده روز هم از فروردین. مجموعا می‌شه پنجاه‌و‌نه روز. یه آدم می‌تونه توی پنجاه و نه روز یه کوه جابه‌جا کنه؟ اونم در حالی که اخیرا توکلش به خدا رو هم از دست داده ؟
 
 
 
 
پر رو بازیه ... ولی آخه اله العاصین! گر تو برانی به که روی آوریم؟ 
این روزها درگیر یه اتفاق مهم هستیم که به امید خدا باعث گشایش مالی خوبی خواهد شد برامون.دلم میخواست اینجا بگم و به اشتراک بزارم ولی از اونجایی که باید یه پست رمزدار بنویسم، معلوم نیست کی فرصت بشه.
امروز صبح خانوم معلم دخترک جلسه آموزشی گذاشته بود و من چون شرایطم جور نبود نرفتم.جز این، دوتا کار مهم دیگه هم داشتم و باید میرفتم که تصمیم گرفتم نرم تا ظهر که میم میاد.عذاب وجدان هم دارم زیاد، ولی هرچی فک میکنم در توانم نیست.دیروز از صبح زود تا آخرشب
پنجاه و چهارمین صعود کوهنوردان باشگاه کاراکال بادرود به قله کرکس در سال ۱۳۹۸
صبح امروز جمعه ۱۳ دی ماه تیم ۴ نفره باشگاه کوهنوردی کاراکال بادرود توانستند در هوایی سرد و با سرعت باد بالا ، در کمتر از ۵ ساعت به قله برفی کرکس صعود کنند.لازم به ذکر است که کوهنوردان این باشگاه تاکنون از ابتدای سال ۹۸ ، تعداد ۵۴ مرتبه توانستند به صورت تیمی ( بالای ۴ نفر)  به قله کرکس صعود کنند .
 ✍ علی علیزاده
✅مرگ و میر کرونا تا نوزدهم فروردین اروپا، پنجاه و دو هزار و ششصد و بیست و چهار قربانی آمریکا، دوازده هزار و هشتصد و پنجاه و هفت قربانی ایران سه هزار و هشتصد و هفتاد و دو قربانی چین سه هزار و سیصد و سی و سه قربانی
ادامه مطلب
دلار در صرافی بانک ملی ایران امروز ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) قیمت خورد که نسبت به روز گذشته گران شد.
به گزارش دنیای اقتصاد قیمت دلار و یورو در صرافی بانک ملی ایران اعلام شد.
براساس نرخ های اعلام شده قیمت خرید دلار آمریکا ۱۲,۸۴۰ (دوازده هزار و هشتصد و چهل تومان) و قیمت فروش دلار آمریکا ۱۲,۹۴۰(دوازده هزار و نهصد و چهل تومان) اعلام شد.
همچنین براساس اعلام صرافی بانک ملی ایران قیمت خرید یورو ۱۴,۱۵۰(چهارده هزار و صد و پنجاه تومان) و قی
- لفظی فصیح، شیرین / قدی بلند، چابکرویی لطیف، زیبا / چشمی خوش کشیده
یاقوت جان فزایش، از آب لطف زاده / شمشاد خوش‌خرامش، در ناز پروریده 
تا کی کشم عتیبت؟ از چشم دلفریبت؟ / روزی کرشمه ای کن، ای یار .‌‌...
* زیییییینگ
- خانوم شماره سه، بفرمایید
+ ورپریده؟
- صد امتیاز! :))

+رونوشت به سین در مسکو، من تو قانون بز کوهی شکست خوردم! شکستم مثل پتک به صورتم کوفته شده! درسته دو ساله با من حرف نزدی، ولی میتونی بیای شرط بردتو بگیری :))
من براساس سن بلوغ پسران و دختران و همچنین سن یائسگی در زنان و کمی محاسبه به فرمول زیر برای سنی که طبیعت برای ازدواج مردان و زنان مناسب میدونه رسیدم:
 
سن پسر=1.1*(سن دختر)+4
میخواستم ریز محاسباتم رو اینجا بنویسم که دیدم شاید حوصله خواننده سر بره و فقط فرمول نهایی رو نوشتم.
براساس این فرمول طبیعت برای یک دختر:
18 ساله پسر حدودا 23.8 ساله رو مناسب میدونه
20 ساله پسر حدودا 26 ساله رو مناسب میدونه
25 ساله پسر حدودا 31.5 ساله رو مناسب میدونه
30 ساله پسر حدودا 37
میدانی به اطمینان صد در صد رسیده ام که من یک شبح در زندگی اطرافیانم هستم چرا که بود و نبود من هیچ فرقی ندارد وقتی بست فرند سیزده چهارده ساله ام روز تولدم بپرسد تولدت کی بود باید گل گرفت در این زندگی را
به عنوان یک تصمیم بزرگ دیگر نباید انتظار داشته باشی روز تولدت روز مهمی در زندگیت باشد چرا که هربار فقط غم و اندوه ناشی از تنها ماندن برایت به ارمغان دارد
تمام
بعد از امتحان سر و گردن دیروز دیدم تو دانشگاه نمایشگاه کتاب زدن با تخفیف پنجاه درصد
رفتم اینا رو گرفتم

هر چند دِلُم پی دزیره بود
ولی با تخفیف پنجاه فاکینگ تومن قیمتش بود :/
آقاهه دید منو دوستم خیلی داریم لای کتابا می لولیم و حسرت و آه و فغان
گفت فردا یعنی امروز بیاین
یه بن بهتون بدم
کلا با اون هر وقت خواستین کتاب پنجاه درصد تخفیف بگیرین
امروز رفتم بنه رو گرفتم
امتحانمم بد نبود
یعنی خیلی سخت بود هنو نمیدونم چه گوهی خوردم حوصله چک کردنم ندارم
ب
دیروز (ینی همین یک ساعت پیش!!!)نشستم دورنمای بیست ساله آینده ام رو مدون کردم.و بعد به چهار دوره پنج ساله تقسیمش کردم...و بعد برای هر دوره اهداف رو تعیین کردم و بعد سال ۱۳۹۹ و بعد فصل بهار و فروردین و ... تا رسیدم به امروزکلا آدم زیاد برنامه ریزی نیستم و بیشتر ترجیح میدم که کارهام رو فی البداهه پیش ببرم اما این دورنما به من کمک کرد تا بدونم باید تلاشم رو در چه زمینه هایی بیشتر متمرکز کنم...
ادامه مطلب
ببین یک تماس ساده...یک «چه عجب!» یک دیدن سرشار از عشق...یک"دلم برایت تنگ شده"از ته دل...یک گفت و گوی کوتاه..."یک چه خوب شد امدی موقع خداحافظی"...چقدر حال هردویمان را خوب می کند و تو تا همین امروز قبل از ظهر،ساعت ده و پنجاه و نه دقیقه،دریغش میکردی.
+ممنون که دوستم داری.شایدباورت نشه ولی من به این دوست داشتن ها محتاجم...
+بعد از پیامک زدن و گفتن حرف های بالا، حال او هم خیلی خوب است...
 
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟" 
 
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در تمام دنیا هر سال بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون
تا همین پنجاه روز پیش، اگر زندگی، درونت از رونق افتاده بود، جهان بیرون و آدمها میتونستن پناهگاه و گرمابخش باشن. اما حالا اگر خودت تقلا نکنی افسردگی و دل مردگی تو رو تا انتها خواهد بلعید.
تا همین پنجاه روز پیش، سرماخوردگی های روحت، موقتی بود. اما حالا مدام بادهای می وزن که شعله جانت رو خاموش کنن و مدام باید مراقب باشی. 
دوام شادی، دل آرامی، گرمای درون خیلی کوتاه شده و منقطع.
 
یه سری رفتم پیش یه مشاور و در بین  گفت و گوهامون بهش گفتم قراره یه کاری برای استادمون انجام بدم اونم گفته دستمزدت رو بهم بگوبهم گفت برای اینکه ارزش کارتو بدونه دستمزدت رو بهش بالا بگوخود من اگه به جای ساعتی دویست تومن ساعتی پنجاه میگرفتم همه میگفتن اینی که ساعتی پنجاه میگیره معلومه کارش چه جوریهبه نظرم حرفش کاملا درست بود.
 
یه دفعه بابام به شکلی ضمنی بهم گفت که اگه می‌خوای تخمین بزنی چقدر به آدم‌ها اعتماد داری ببین حاضری چقدر پول رو بدون شاهد و مدرک بسپاری دستشون...مثلا من حاضرم به این برادرم صدهزار تومن بدم. اما اگه صد تومن بشه صد و پنجاه هزار تومن شک می‌کنم. ولی به اون یکی برادرم حاضرم بدون هیچ سندی صد میلیون بدم. اما همینم اگه بشه صد و پنجاه میلیون تومن، باز هم نه. شک می‌کنم و نمی‌دم.فکر می‌کنم منظورش این بود که آدم‌ها قیمت دارن. هرکسی تو یه قیمتی به خودش شک
1-یه دونه پست دارم خیلی وقت پیش آماده کردمش ... اما اینجا هنوز اونقدر شلوغ نشده که بخوام انتشارش بدم... شلوغش کنین دیگه ... اع
2- شامپو چرا دوباره گرون شده؟ شامپو 9 تومنی رو میخریدم 15 تومن امروز شده بود  19 تومن :(
3-  من : حساب من چقدر شد؟ اون: 85 تومن  من: ایول چقدر خوب شد یه بار من اومدم اینجا زیر 100 پیاده شدم :))
اون : ببخشید 112500 ... اون دو قلم نخورده بود 
من: گفتم یه چیزی مشکوک :| 
4- اونروز
اون: من رفیق مهرانم .... اگه باید پارتی بیارم بگو :)
من: نه این چه حرفیه ...
یه دوستی توی وبلاگش نوشته بود که براش عجیبه که دهه هفتادی ها تو هزاره سوم
 با وجود شبکه های اجتماعی جذابی مثل اینستاگرام و تلگرام
 چطور شده رو آوردن به فعالیت تو وبلاگ که بیشتر متعلق به نسل دهه پنجاه و شصته 
البته که من به عنوان کسی که دقیقا در بدو دهه هفتاد به دنیا اومدم 
با دهه شصتی ها خیلی بیشتر احساس نزدیکی میکنم و اشتراکات اخلاقی و احساسی دارم
 تا بچه هایی که مربوط به سال های بعد از 75 هستن و به جای شکاف پنج ساله بینمون یه شکاف پنجاه ساله و
◀تصویری که میبینید مربوط به عقد دختر ۹ ساله با پسر ۲۲ ساله هست.طبق گفته پدر و مادر دختر قرار هست این ها شش سال دیگر با هم اردواج کنند. این دو ساکن منطقه بهمئی استان کهگلویه و بویر احمد هستند. دادستانی قوه قضایه به این پرونده رجوع کرده و در دست بررسی هست.از نظر من این نوع ازدواج ها و عقدها در این سن کم بخصوص برای دختر ۹ ساله مناسب نیست.
نسل جوان ما بحمدالله الگوهای درخشان و برجسته ئی را هم میشناسد که در دنیای مادی امروز نظائر آنها را کمتر میتوان یافت. از شهید چمران و شهید آوینی تا شهدای هسته ئی و تا شهید سلیمانی و تا شهید بزرگوار مطهری که در دهه ی سی از عمر خود در حوزه ی قم و دانشگاه تهران درخشید و در دهه ی پنجاه با بال شهادت به ملکوت اعلی پرکشید.
امروز یه خانوم حدودا پنجاه ساله اومده بود، سی تی شکم و لگن داشت بعد تا اومد تو اتاق شالشو درارود وبا یه حالتی اومد که حس کردم قصد داره مانتوشو هم دراره، گفتم لازم نیست و اینا گف نه من نفسم میگیره بعد شالشو ک دیگ دراورده بود کارشناس خانوممون اومد گفت لازم نیس روسریتو دراری و فلان با لحن طلبکار گف من نفسم میگیره خانوم،حالا این کارشناسمونم مذهبی طوره داشت بهش توضیح میداد که شالتو بذار، جلوشو باز بذار اینم همینطور داشت میگف نهههه من نفسم میگیره
 صاحب باشگاه آدم دست و دلبازیه، یه
مرده هر روز میاد بطرای پلاستیکیو‌ جم میکنه و میبره معمولا یه پسر ۸ ۹
ساله هم باهاش میاد، از اون آدمای بدبختن ک هیچی ندارن، نکته بدترش اینه که
امروز با یه پسر دو سه ساله اومده بود، آخه تو که نه پولی داری نه کاری
داری نه هیچی داری از همه بدتر معتادم هستی چرا باید بچه داشته باشی :/
فقر
و بدبختی ازشون میباره اما حداقل دو تا بچه کوچیک داره، اون بچه ها چه
آینده ایی دارن، دلم واسه پسربچه ۲ ساله کباب شد واقعا، زندگ
مدیر عامل و سهامدار باش؛ تامین ضمانتنامه های بانکی هم پنجاه پنجاه.
گفتم حقوق پیشنهادیت کم هست ولی من ادم بسازی ام؛ اهل قناعتم و لبخند زدیم.
گفت حقوق سال اولت اینه؛ بعد شراکت سود هست در هر قرارداد.
خوشحال شدم. نه بخاطر مبلغ و پیشنهادش...برای اعتمادی که آدمها به من میکنن که اعتبار و سرمایه شون رو به من بسپرن. 
اینها کماکان میتونه من رو خوشحال نگه داره.
جمعه داشتم فکر میکردم برای محقق کردن رویای شغلیم نیاز دارم خستگیها و سختیهای بیشتری تحمل کنم. ر
می‌توانستیم همان نیم ساعت پیش تکالیف را تحویل بدهیم و بعد از یک شبانه روز نخوابیدن رفت خوابگاه و خوابید.... اما کله‌ی ما تاب دارد. پنجاه دقیقه مانده به خواب؟ یا پنجاه دقیقه مانده به دیدن میم؟ راستی وقتی آمد دانشکده چطور می‌خواهد مرا پیدا کند؟ این همه ما دنبال تو گشتیم، تو هم یکبار به دنبال ما بگرد...
پی‌نوشت: مثلا نماینده شدیم که تکلیف‌های عزیزان فسیل را بدست دستیار آموزشی برسانیم، و برای نوشتن تکلیف دیشب را نخوابیدیم، اما جای نگرانی نیست،
 امروز با یک حال ناامیدگونه ای رفتم سرکار.
همه جا ها داشتم خودمو بزور می کشیدم.
طرفای ظهر یهو مدیر عامل جلوم ظاهر شد.
کلی امیدواری بهم تزریق شد.
غروبی هم یکی از بچه های قدیم بهم زنگ زد، یکی از دوستان دوران لیسانس. 
اونم کلی امیدواری بهم تزریق کرد.
اما حواسم هست.
خدا اون بالاست.
دمش گرم، تا حالا هوامو داشته و این همه امیدواری بهم تزریق کرده. 
از الان به بعد هم هوامو داره.
 
+ خدایا من رو لحظه ای به حال خودم رها نکن...
امروز عید غدیر هست همه به هم تبریک میگن منم تبریک میگم دل آدم باید عیدانه و شاد باشه
ام آر آی کمر آقا پسر گرفتم از دو مهره در سال نودوپنج رسید به چهار مهره انحراف
یک مادر مستاصل
بابا هم که شورشو دراورده ماشینی که بهش امانت دادم شش ساله باهاش مسافرکشی میکنه و دیگه کم مونده اجزاش از هم باز بشه بدون اینکه بهم بگه داده به انگل خانواده باهاش رفته میانه عروسی بعدم همینطور پیامک عوارضی میاد عوارضی فلان رو رد کرده بهش زنگ زدم میگم همه بدبختیات مال من
یک.
اون فوتبالیست ۱۷ ساله رو می‌بینم که در لیگ قهرمانان گل زده و از شعفش، ذوق زده می‌شم و خوشحال که بله چقدر خوبه که انسان به جایی برسه و دیگران این ذوقش رو ببینن.
دو.
با سید جابر موسوی‌راد(من به اختصار بهش می‌گم سید جابر) کلام جدید داریم.
در عین جوانی بسیار اهل علم و دانشه و دیدنش واقعاً انسان رو خوشحال می‌کنه که چنین جوانی در زمانه‌ای که جوان‌ها کافه‌گرد و آسمان جل اند و فی الواقع نفعشون برای خودشون نه برای دیگران تقریباً هیچه این جوان‌ه
دختر خاله دومیه سیزده ساله شده. خاله دومیه خیلی نگرانشه و مدام به ما دخترخاله بزرگا می‌سپاره هواش رو داشته باشیم. چون سیزده سالگی سن حساسیه. چند وقت پیش هم با خانواده دوستش فرستادش بره ارمنستان حال و هواش عوض بشه بچه. من یادم افتاد ده سال پیش با ذوق رفتم خونه مامبزرگم و با شادی به همه اعلام کردم که امروز سیزده ساله شدم!  خاله بزرگم نگام کرد و گفت: نچ نچ نچ چه سال نحسی رو پیش رو داری! هیچی دیگه. خودتون فکرش رو کنید با چه بدبختی‌ای اون سال نحس رو ر
بیست ساله شده امبیست سالی که پر بود از نشیب و فراز، پر بود از امید و نا امیدی، پر بود از اشک و لبخند.غم و غصه هایش گاه از صبر من بیشتر بود ، آن قدر که زبان به شکوه گشودم و یقه ی خدا را گرفتم اما آرام که می شدم از او می خواستم که آغوشش را برایم باز کند و او بی منت مرا بغل می گرفت و برایم لالایی می خواند تا خوابم ببرد.قصه ی غم ها را کوتاه می کنم ، امروز روز تولد بیست سالگی من است ، روزی که همیشه منتظرش بودم و برایش هزاران نقشه کشیده بودم، با خود عهد کرد
بیست ساله شده امبیست سالی که پر بود از نشیب و فراز، پر بود از امید و نا امیدی، پر بود از اشک و لبخند.غم و غصه هایش گاه از صبر من بیشتر بود ، آن قدر که زبان به شکوه گشودم و یقه ی خدا را گرفتم اما آرام که می شدم از او می خواستم که آغوشش را برایم باز کند و او بی منت مرا بغل می گرفت و برایم لالایی می خواند تا خوابم ببرد.قصه ی غم ها را کوتاه می کنم ، امروز روز تولد بیست سالگی من است ، روزی که همیشه منتظرش بودم و برایش هزاران نقشه کشیده بودم، با خود عهد کرد
خب ضایع شدم امروز ازم نپرسید :دی و این که کم هم سوتی دادم. جای شکر داره. در کل روز خوبی بود کتاب کمتر از پنجاه صفحه مونده از الان تموم شده فرضش کن. نمیدونم بعدش چی بخونم و مخم به چی بکشه. فردا انتخاب میکنم. اگه بکشم الان میشینم کتابمو میخونم اگه نه میفته فردا البته هرچقدر که بتونمو امشب میخونمش تا جایی که بفهمم. همین رو به بیهوشیم اما از رو نمیرم. میخوام یه کار تموم شده داشته باشم امروز. بدم نبودما ولی باید دوباره رو مدیریت زمانم کار کنم. یه لیست
سلام
یکی از همخونه ای هام میخواست بره پیش یکی از دوستاش تو خونه اون زندگی کنه ولی چون قراردادش تا آپریل سال بعد بود، باید به یکی اجاره میداد. وقتی برگشتم از ایران، دیدم یه آقای 40 ساله کچل با تاپ و شلوارک مشکی، کلا یه وضع ترسناکی اون اتاق رو اجاره کرده. در گام اول میخواستم همخونه ای رو خفه کنم چون انتظار داشتم به دانشجو اجاره بده. ولی خب کم کم دیدم آدم خوبیه. 
داستان این رو بخوام بگم، با دوست دخترش(29ساله) تو شهر Quebec که نمیدونم، فکر کنم 6 ساعت با ای
هفت ساله که بودم ، داییِ بزرگم بعد از ۲۵ سال برگشت ایران ، درحالی که به جز یک داماد ، هیچ‌کدام از شوهرخواهرها و زن‌داداش‌ها و برادر و خواهرزاده‌هایش را ندیده بود ، داییِ بزرگم برای ما شکل یک سرزمین کشف نشده بود ، آن سال ، یک اتفاق رویاگونه‌ی عجیب بود که مانندش هیچوقتِ بعد تکرار نشد . هر شب و هرشب خانه‌ی مادربزرگ مهمانی بود و فامیل‌ها و آشناهای دورِ دور حتی، می آمدند و از هر خانواده‌‌ی چهار نفره‌ای دایی‌ام فقط با یک یا حداکثر دو نفرشان ا
تا اینجا صفحه پنجاه که خوانده ام
وه که چه های و هویی است که نوجوان باشی و آزادی خواه و تعالی طلب...یک روح باشی پیچیده شده در یک جسد....یک راه بی نظیر برای ادامه زندگی
درخت نشینی است آن طوری که نویسنده ترسیم کرده است...یادم رفته بود ...یاد یادم رفته بود بچه بودم  و با سپیدارهای مدرسه بابام اینها چه نجواها داشتم....دوستان دراز و سبز و صمیمی ای که این آزادی را داشتند که سر به آسمان سائیده و از آن بالاها خبر بیاورند....
خیلی خوب است...یک عصیان دوازده ساله ی
صبح برای اینکه دیر به شهرک صنعتی نرسم مجبور شدم از آژانس ماشین بگیرم. گفتم هم صبح زود هست هم ممکنه به خاطر این کرونا ماشین و مسافر نباشه و دیر برسم. خلاصه بعد از یک بار جا گذاشتن شهرک صنعتی و دور زدن دوباره و مسیر زیادی رفتن، رسیدم اونجا. زود رسیده بودم. خانم منشی تازه حدود ده دقیقه از هشت گذشته بود رسید اونجا (من هفت و چهل دقیقه رسیدم). بیست و دو هزار تومان هم چپوندیم دست راننده آژانس.
خوشبختانه به سن گیر نداد. گفت این چیزها رو کپی بگیر و برای کار
از شدت استرس له لهم! باورم نمیشه تو این شرایط به فکر کلاس مجازی و کوفت و زهرمارن واسمون، یکی نیست بگه تویی که از ۹۰ دیقه، یه ساعتشو اراجیف میگی! یا تویی که نگرانی یه وقت یه ربع آخر رو نمونی تا وقت چاییت نگذره الان واسه ما شدین ... استغفرلله. دستم به هیچ کاری نمیره و راستشو بخوای اینجا نوشتن هم آرومم نمیکنه.‌‌. خیلی خسته ام و له... روزی که اومدم دیدم الف سرما خورده و نگم که چقدر نگران شدم .. امروز بابا سرفه میکنه و با هر سرفه‌ش یه خنجر به قلبم فرو می
۲ اسفند ماه ۱۳۹۸ همونطور که تصمیم به راه اندازی وبلاگی برای نوشته هام گرفتم، تصادفی همزمان شد با انتخابات مجلس جمهوری اسلامی ایران! 
از سن هشت سالگی برام جوون های ۱۸ ساله جذاب بودن؛ تفاوتی نداشت کسی که تو خیابون میدیدم سی ساله باشه یا ۱۷ ساله! از نگاه کودکی اینجانب، هر آدمی که تو ظاهر موفق به نظر میرسید(البته با تشخیص در سه ثانیه ‌:-! ) آدمی ۱۸ ساله فرض میشد!!!
حدود ۶ ماه از ۱۸ سالگی اینجانب گذشت ولی...
ادامه مطلب
همون طور که گفته بودم باید ۳۰ روز به یه برنامه روزانه عمل کنم.به عنوان شروع امروز خیلی خوب بودم.شاید اگه قبلا در کل عمرم ، ۶ ماه رو دقیقا همینجوری بودم ، الان اینقدر محتاج کار و پول نبودم.
به هر حال فرصت ها سوختن و من با بی توجهی از دستشون دادم.اما مطمئنم باز هم از این فرصت ها نصیبم خواهد شد.مهم اینه که با کمال آمادگی به سراغشون برم.
بازی تاتنهام و آرسنال رو هم از دست دادم.الان خلاصش رو دیدم ، عجب بازی ای بوده!
پتروشیمی سبلان هم که یه مدت پیش آزمو
به گزارش معاونت فرهنگی انجمن و سبک کانگ فو توآ ۲۱، روزهای ۲۴ و ۲۵ مردادماه ۹۸ پنجاه و هشتمین کنگره‌ی علمی، فرهنگی و ورزشی کانگ فو توآ ۲۱، با حضور بیش از ۸۰۰ نفر از ورزشکاران و مربیان این رشته و فرهیختگان و دانشگاهیان با رویکرد کارآفرینی در ورزش و پیشگیری از ناهنجاری‌های اجتماعی برگزار گردید.
ادامه مطلب
برای زنی تنها در سوگ فرزند مرده اش امشب که تورا در خاک سرد می نَهم زیست یکساله ام با تو دفن میشود و من در پارادوکسِ سوگِ دفن کردنِ زیستِ یکساله ی پر رنجم در خاک غلتیده ام.امشب مشت پر از خاکم را بر سری میریزم که با شال عراقیِ پیرزن های جنوب پوشانده ام و دست بر دهان کِل میکشم برای جوانی و ناکامی اش ‌‌‌...امشب بیست سالگی عزیزم، نهال یک ساله ی دهه ی سوم را خاک میکنم و برای مظلومیت و تباهی اش به سوگ مینشینم.اما صبر کنیدمن میخواهم نوزاد بیست یک ساله ا
ماجرای عقد دختربچه ۹ ساله با جوان ۲۰ ساله/ عاقد: خانواده عروس و ...
https://www.yjc.ir › استان ها › استان‌ها۸ ساعت پیش - ‌در پی انتشار فیلمی در شبکه های اجتماعی از عقد دختربچه حدود ۹ ساله با یک جوان، مسئولان استان کهگیلویه و بویراحمد توضیحاتی ارائه دادند.ماجرای عقد دختربچه ۹ ساله با جوان ۳۰ ساله/ فرمانداربهمئی: ...
https://www.yjc.ir › استان ها › استان‌ها۸ ساعت پیش - ‌در پی بازنشر فیلمی در شبکه های اجتماعی از عقد دختربچه حدود ۹ ساله با یک جوان، فرماندار بهمئی
من حقیقتا خیلی خسته م. ده روزه رابطه م با علی تموم شده. بعد از سه جلسه مشاوره ازدواجِ طاقت فرسا، بعد از یک عالمه صحبت و بحث فرسایشی. بعد از یک دنیا تلاش و صبر و حوصله خرج کردن. خسته م چون امتحان زنان دارم پس فردا و هیچوقت اینقدر غیر آماده و درس نخونده نبودم برای امتحان. امشب دو تا نمونه سوال زدم دیدم در حد پاسی هم نیستم حتی. روان پزشکم دوز داروی ضد افسردگی و اضطراب و وسواسم (!) رو پنجاه تا برد بالا. حالا شده صد و پنجاه. شبها با کلونازپام میخوابم و قب
shirazart.blog.ir 
**" داستان کوتاه " که شاخه ای از ادبیات داستانی منثور است ، به طور تقریب دارای سابقه ای یکصد و پنجاه ساله در جهان است .داستان کوتاه معمولا از هزار و پانصد تا پانزده هزار کلمه را شامل می شود ." ارنست همینگوی " و " جیمز جویس" با آثار خود معیارهای تازه ای را برای داستان کوتاه خلق کرده اند .
** از میان داستانهای کوتاه فارسی ، نمونه های زیر شایان ذکرند: یکی بود یکی نبود ، اثر : جمال زاده _ زن زیادی ، سه تار و پنج داستان ، اثر : جلال آل احمد_ شهری چون
 از شخصی پرسیدند: روزها و شب‌هایت چگونه میگذرد؟
با ناراحتی جواب داد :چه بگویم! امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی که یادگار ۳۰۰ ساله اجدادم بود را بفروشم
و نانی تهیه کنم .
گفت: خداوند روزی ات را ۳۰۰ سال پیش کنار گذاشته و تو اینگونه ناشکری می کنی؟!
صد و پنجاه و نهمین اجرای تئاتر #جابر زمان:28 آذر 1398
ساعت ورودمخاطب(گشت وبازرسی):13:45
شروع اجرا:14:15
مکان: قم، بلوار جمهوری، میدان سپاه،نبش کوچه6، اداره کل تبلیغات اسلامی، سالن کوثر 
#بلیط :انفرادی 15 هزار تومانگروهی:20 نفر به بالا (برای طلاب و بسیجیان) نفری 10 هزار تومان30 نفر به بالا 7 هزار تومان50 نفر به بالا 5 هزار تومان
رزرو پیامکی: 0991512702
ادامه مطلب
+دیروز و‌امروز  بر حسب اتفاق و به یاد نیمچه تجربیات قدیم رفتم‌ سر بنّایی. گرچه برام سخت و طاقت فرسا بود و تحمل نداشتم ؛ اما باز بوی گچ و سیمان و آب حالم رو جا آورد و منو از خاطرات خودم برد به دهه های اخیر حتی تا دهه پنجاه.البته به کمک باز تعریف های زنجیره ایِ نسل به نسل یا دهن به دهن.این جاها آدم ، در قالبِ کلی داستان طنز و تلخ ؛  تاریخ و‌ فلسفه هم به اجبار یاد میگیره.امروز یه قصه فوق العاده ناب شنیدم که درازِ و شاید سر فرصت و‌حال خوب،  نوشتمش.
+
محال شوند... هانیه عابدینی،۱۶ ساله از شهرری قلب تنـگی درخت، تجهیزات هایش را همه جا ریخت تا به همه ثابت بطی ء بیرونی سبو باران است! نازنین حسن پور، ۱۷ ساله از تهران ملاقات به دیدنت با سایبان آمدم با کرجی برگشتم بهنام عبدالهی از تبریز افت تو سال هاست از چشمانم  محذوف ای؛ برقرار درون مرکز قلبم! نرگس دارینی ،۱۶ ساله از کرج تصویرگری: زینب علی سرلک،۱۶ساله از پاکدشت
امروز دفاع مقدس زهرا رهنورد و میرحسین موسوی هشت ساله می‌شود. گویا در این آبادی هر کسی که گوساله‌ی ارباب نباشد بوی احمدآباد، تبعید و مصدق خواهد داد. ارباب نمی‌خواست در زمستان پیام نوروزی بدهید، در بهار عربی از خزان و چنین روزی خبر بدهید. نمی‌دانم چرا درست در روز ولنتاین، شما که تنها عشاق سیاسی این جغرافیا بودید برای سر همسرتان، برای سری که درد نمی‌کرد، دستمال خریدید؟ آخر هم نفهمیدم شما که اجازه‌ی خروج از منزل نداشتید چگونه خریدید؟ از چی
قیمت کتاب انسان ۲۵۰ ساله بسیار مناسب بوده و ارزش ریالی این کتاب بالاتر از این حرف هاست.
این کتاب که زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه اطهار میباشد، مجموعه سخنرانی های مقام معظم رهبری می‌باشد.
انتشارات صهبا و انقلاب اسلامی ارائه دهنده این کتاب هستند.
1.زیاد پیش میاد که تو سرم پر حرف و کلمه و ایده و صحبته ولی توانایی اینکه بشینم و تمرکز کنم و مرتب و شسته رفته و هدف دار بنویسمشون و تبدیل شون کنم به یک متن و نوشته خوب رو ندارم.دلم میخواست هنر زیبا نوشتن رو بلد بودم.این کلمات و حرف های نگفته و ننوشته خیلی جیغ و جار و شلوغ کاری میکنن تو ذهنم!
2.دیشب شب سختی بود برای میم چون امروز قرار بود بره صحبت کنه در مورد کارش.بهش گفتم از خدا بخواه هر چی خیر و صلاح هست بزاره پیش پات.اگه قرار بشه از اینجا بری شاید ی
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، طبیب «رضا چمن» اظهار کرد: همچنان که پیش دماغ می شود، روند فزاینده و رو به ازدیاد مراجعه و بستری با علائم عفونت های حاد تنفسی را شاهدیم، به نحوی که تا امروز از بیش از ۳۰۰ مراجعه سرپایی در شاهرود و میامی، ۱۷۰ نفر علیل شده اند. وی گفت: امروز جواب نو ای از استاندارد های آزمایشگاهی دانشگاه علوم پزشکی شاهرود شهود نکرده ایم و از ۲۲ مریض با آزمایش مثبت سابق که تا دیروز اعلام کردیم، ۱۳ نفر تاکنون با بهبودی ترخیص ش
یه آقایی هست توی فامیلمون... نود و چهار پنج سالشه...
هر روز صبح که میشه، میگه زنگ بزنین بچه‌ها بیان، من امروز میمیرم... چند ساله، هفته‌ای چند بار... این اواخر هم که هر روز...
تا حالا چند تا از بچه‌ها و نوه‌هاش فوت شدن...
طفلی خسته شده از زندگی...
کار و درآمدی هم نداره...
خیلی وقتا واسه مرگش دعا میکنه...
خیلی سخته... خیلی...
 
خدایا برامون بخواه تا آخر عمرمون با شادی و آرامش زندگی کنیم... 
خدایا هیچ موجود زنده‌ای، زندگی اینقد براش سخت نشه که مرگش رو ازت بخو
خرید کتاب انسان ۲۵۰ ساله که شامل ۳ حلقه ویا ۳ جلد میشود، از سمت کتابخوان ها مورد استقبال قرار گرفته است.
این کتاب بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی مبارزاتی ائمه معصومین است که مخصوصاً برای جوان ها راهگشاست.
این کتاب با زبانی آسان و قابل درک نوشته شده و عموم مردم می‌توانند آن را بفهمند.
کتاب را میتوان از انتشارات صهبا و انقلاب اسلامی دریافت کرد.
جلد نخست این اثر رساله دکتری نویسنده (بررسی پنجاه قاعده فلسفی در فلسفه اسلامی) بوده که در حال حاضر در قالب دو مجلد و شامل صد و پنجاه قاعده فلسفی چاپ شده است. دکتر دینانی در مقدمه کتاب قواعد کلی فلسفی توضیحات زیبا و خلاصه‌ای درخصوص علم و ادراک، وجود ذهنی، معرفت‌شناسی داده است که اشارات آن درباره تفاوت وجود و ماهیت، مطابقت علم با واقع، اتحاد عالم و معلوم، نظریه تکامل و فرایند پیچیدگی حیات و... می‌تواند برای دانشجوی فلسفه مفید و جذاب باشد.
منتظر نشوید 63 ساله شوید !
در سال 1977 یک مرد 63 ساله، عقب یک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوه‌اش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ چیزی سنگین‌تر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود !
او بعدها دچار افسردگی شد‌ ، می‌دانید چرا ؟
چون در 63 سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته که باورش نداشته و عمرش را با حداقل‌ها گذرانده !
منتظر نشوید 63 ساله شوید ،توانایی انسان نامحدود است ...
مشاوره کودک و نوجوان به منظور ارتقا سطح تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان می باشد.
مشاوره کودک شامل روانشناسی، و تربیت کودک و مسائل آموزشی پیش از مدرسه و به هنگام مدرسه بوده است.
این بخش در واقع موضوعات روانشناسی کودک و مشاوره تحصیلی را با هم ادغام کرده و با کمک متخصصین کودک و نوجوان به ارائه راهنمایی پرداخته می شود.
در این بخش شما با “دفاتر برتر کانون مشاوران ایران” در حوزه کودک، نونهال و نوجوان آشنا می شوید.
در ادامه نیز جدیدترین روشهای و
مشاوره کودک و نوجوان به منظور ارتقا سطح تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان می باشد.
مشاوره کودک شامل روانشناسی، و تربیت کودک و مسائل آموزشی پیش از مدرسه و به هنگام مدرسه بوده است.
این بخش در واقع موضوعات روانشناسی کودک و مشاوره تحصیلی را با هم ادغام کرده و با کمک متخصصین کودک و نوجوان به ارائه راهنمایی پرداخته می شود.
در این بخش شما با “دفاتر برتر کانون مشاوران ایران” در حوزه کودک، نونهال و نوجوان آشنا می شوید.
در ادامه نیز جدیدترین روشهای و
سلام
امروز تولدمه.
و اول خرداد هم تولد وبلاگم بود. به گمانم 4 ساله شد.
و هشتم خرداد هم سالگرد اولین پیام بود. و نه ساله شد.
خرداد ماه عجیب غریبیه. خیلی شروعها و خیلی پایان ها توی این ماه اتفاق افتاده.
الان که دیگه خبری از امتحان نیست، دوست تَرِش دارم ;)
خلاصه که...
تولدم مبارک

پی نوشت:
امسال هیچ اعلام رسمی در هیچ شبکه ای نکردم. حس بهتریه... حداقل تکلیفت با یه سری آدمها روشن تر میشه :)
◀در مراسم عاشورای امروز در مرقد مطهر حضرت امام حسین علیه السلام ۳۱ تن بر اثر ازدحام جمعیت جان باختند و ۹۶ نفر مجروح شدند.این جان باخته ها که در مراسم هروله عاشورای امروز که هر ساله در ظهر عاشورا برگزار می شود از زائرین عراقی بوده اند.
یه همسایه داریم پرجمعیت! پراز مهمون! پر سر و صدا!و با صفا، با معرفت و اهل حال، مثل بزرگترشون
دو روز در هفته برامون پذیرایی جلساتشونو میارن:)
و چقدر میچسبه شربتی که اصلا انتظارشو نداریم
هرچند از بس جاشون تنگه اکثرا اتاقای ما رو دوستانه اشغال میکنن
ولی این همسایگی رو دوست دارم
امروز دیگه رسما و غیر منتظره منم قاطی کردن
جلسه امروز یه چیز دیگه بود، هرچند چندین ساله جلسات رسمی و خودمونی زیادی شرکت کردم اما امروز ...
+اگر گیج شدید توجه نکنید نادیده
یک فلسفه ای هست که اعتقاد دارد مرگ با تولد آدم آغاز می شود. آدم یک جایی همراه با مرگ زاده می شود و آنقدر ادامه می دهد که فقط مرگ می ماند. فکر مرگ از آن جنس فکرهایی است که حداقل در مقطعی از زندگی فکر هرکسی را به خودش مشغول میکند. فکر خودکشی در آدم های کمتری بروز می کند. ولی آدمی را سراغ ندارم که در رابطه با مرگ فکر نکرده باشد.*مناسب ترین ساعت برای شام بلافاصه بعد از شروع شب است. و شام در انتهای شب نه تنها ضرر دارد بلکه ساعت طبیعی بدن را مختل میکند. من
ساعت یک بعد از ظهر بود و من از چُرت مختصرم بیدار میشدم،کورمال کورمال دست بُردم و هوهوی کولر بالاسرم را که شده دقّ دل مادرم قطع کردم...شُششش...شُرر..گوش دادم...باران بود...
دویدم بیرون...نگاه کردم،سیر نشدم،بیشتر نگاه کردم،بازهم سیر نشدم،بیشتر و بیشتر...نه فایده ای نداشت...و یک ساعت بعدش من دختری بودم که کف راهروی رو به در باز خونه و شُرشُر بارون درس میخوندم...امروز خدا نعمتش را در حقم تمام کرد...
*آزمون اول،جامعه ی آماری صد و شصت نفر،نفر اول...آزمون دو
فکر کنم
که اونهایی که الان سن های بالاتر دارن
 
مثلا بالای پنجاه سال
 
کلا با قضیه فمینیزم و اینکه زن میتونه شکایت کنه و بدبختت کنه و... اصلا اشنایی ندارن.
 
برای همین سر به سر دخترا میذارن و بچه پررو بازی درمیارن و قلدری میکنن.
 
نسل جدید، یعنی زیر چهل سال رو،
اینقدر قانون ترسونده،
 
که از ترسشون به هیچ دختری نزدیک نمیشن.
 
نمیگم این خوبه یا اون خوبه،
 
نه به این شوری شور که نسل جدید اینقدر وحشت دارن
 
نه به اون بی نمکی که مردهای بالای پنجاه سال ر
سلااااااااااااااااااااااام
امروز 2 ساله که یه فرشته ی اسمونی اومده تو بیان و اسمش صدرا ـه 
بله برابچ امروز وبمون 2 ساله شده
تو این دو سال داداشای  خوبی پیدا کردم
،رهام جان،سعید جان،مهدی جان،اون یکی مهدی جان،علی جان،اون یکی علی جان،داش ماهان گل،داش،عرفان جان،اون یکی عرفان جان،اون یکی عرفان جان(داش عرفان)صالح جان،صادق جان،ابولفضل جان،اقا اشکان،اقای اشنا،دایی مشتی،اقا مهیار،اقا محسن،اقا رحمت،اقا محمد،دایی مشتی و کسایی که اسمشون یادم رف
هفته ی گذشته با همه فراز و نشیب هاش تموم شد.دیروز ها رفتند و جاشون رو به امروز دادن و امروز میتونه و باید که روز خوبی باشه اگه خودمون بخواهیم.
دیشب با کلی خستگی برگشتیم خونه و به آرامش خونمون.اون دوتا اتفاق که گفتم یکیش خوب بود و یکیش؟ الان که گذشته و تموم شده دیگه معتقد به بد بودنش نیستم.میتونم بگم مطابق میل و خواسته ی من نبود.مثل خیلی وقتای دیگه که قرار نیست همه چیز بر وفق مرادت باشه.ولی الان فک میکنم اینا هم جزیی از زندگیه و نباید بخاطر چیزها
پست قبلی رو که یادتونه؟امروز از بچه ها سنشون رو پرسیدم
کوچیکترینشون نیایش بود ؛ دهههه ساله!!
فقط من موندم چرا ده سالشه و هنوز کامل نمیتونه صحبت کنه :))
بقیه شون هم از 11 تا 13 بودن
بنده هم از این به بعد راجع به سن کسی نظر نمیدم :| با اون تخمین زدنم
فکر میکردم نهایتا کلاس دوم ابتدایی باشن!
۱. یه زمانی از مشخص نبودن تایم کاری مستر واقعا شاکی می‌شدم.
وقتی می‌گفت شش میام و هفت میومد، امروز برمی‌گردم و فردا برمی‌گشت و این چیزها واقعا ناراحت و گاهی هم عصبیم می‌کرد.
حالا دو روزه خودم مبتلا به این شدم و بیشتر از ناراحتی‌ احتمالی مستر خودم وقتی سابقه‌م رو یادم میاد کلافه میشم. خلاصه که من نه اینطرف دخل حالم خوبه و نه اونطرف! :/
۲. امروز یه پیشنهاد شغلی دریافت کردم که رویای ده ساله‌م بوده.. از سال دوم دانشگاه دلم میخواست بهش برسم. گفتن
فاطیما برازجانی نخبه هشت ساله آبپخشی در مسابقات محاسبات ذهنی ریاضیات در رقابت با ۱۳ ساله‌ها خوش درخشید.
به گزارش سفیر جنوب؛فاطیما برازجانی نخبه هشت ساله آبپخشی در مسابقات محاسبات ذهنی ریاضیات بار دیگر برتری خود را نشان داد و این‌بار برای ورودی به مسابقات کشوری در مرحله استانی در بالاترین سطح با ۱۳ ساله‌ها به میدان رفت و به راحتی و مقتدرانه پیروز شد و به مرحله کشوری صعود کرد.
فاطیمابرازجانی نخبه ۸ساله آبپخشی در رقابت با۱۳ساله هادربالات
بچه ها
 
long story short
 
من نگران دوستمم.
 
دوستم اینجا رو میخونه و خودشم میدونه که الان دارم درباره اون صحبت میکنم.
 
من دو تا مریضی دارم و دارم باهاشون واقعنی میجنگم. یعنی حال خودمم خیلی خوش نیست.
 
ولی آدمم. و احساس دارم و عاطفه دارم و نمیخوامم اینها رو تو خودم بکشم.
 
نگران دوستمم.
 
دوستم هم لاغر شده (درسته که ریشش و سیبیلش رو زده) هم خیلیییییییی پیر شده.
 
شبیه پنجاه ساله ها شده.
 
هم رنگ و روش پریده.
 
انگار بیست تا بچه شو فرستاده دانشگاه.
اینقدر پ
چند روز پیش کلافه بودم و داشتم سقفو می کاویدم که چرا من نمی تونم هیچ وقت یه اسم خوب پیدا کنم. شیشصد ساله دنبال یه اسمم که یه پیج بزنم که بهم انگیزه بده برای کارایی که دوستشون دارم
اما بالاخره پیداش کردم! دقیقا توی همون لحظه ها. البته یه اسم نیست یه جمله س! اما بهترین چیزی بود که می تونست باشه
امروز عکس پروفایلشو ساختم و اولین پستشم گذاشتم. فعلا دوست دارم کپشنام انگلیسی باشه. تا بعد
دوست دارم این روزها یه جا عکاسی هم برم. خیلی دلتنگم براش. البته ت
تنهام و تو سکوت خونه بعد مدت ها دوباره قطعه "باران عشق" رو گوش میکنم و نگم که چقدر حس خوب بهم میده.چقدر لبریز میشم با شنیدنش.مخصوصا اون اولش که صدای دریاست و موج، برای منی که دلتنگ دریا و سفرم.
راستش امروز و امشب یه حس منفی و ناخوشایند داشتم نسبت به اینجا.دلیلش رو هم میدونم.حتی به ترکوندن و رفتن هم فک کردم! ولی خوب قطعا در ادامه دیگه کاری نمیکنم که اذیت شم.من اول از همه اینجا برای دل خودم مینویسم و اینو همش تند و تند به خودم یادآوری میکنم.
+ آلبوم ب
یک.
آیابده که انسان با استادش اختلاف نظر داشته‌باشه!؟
مطلقاً خیر.
برای برخی از اساتید علاوه بر شأن علمی، شأن استاد اخلاق بودن هم قائلم و اون ادبشون بعض باعث میشه که پای درسشون زانو بزنم.
دو.
امروز با استادم بحث درباره کثرت و وحدت و وحدت شخصی بود و بحث بالا گرفته‌بود که خنده‌م گرفت و گفتم: استاد چقدر این بحث‌ها پیش میره!
سه.
ترس از این‌که این حرف‌ها سبب ضلالت کسی بشه قلم رو کنار گذاشتم و صرفاً به گوشه کنار کتاب‌هام مطالب رو با مداد می‌نویسم
مادرم بسیار عجیب است!
 
بعد از 34 سال زندگی مشترک
هنوز هم عاشقانه باباجانمان را راهی سفر می‌کند.
چند روز پیش که بابا عازم سفر بود شنیدم که می‌گفت:
"کاش من چمدانت بودم!"
اگر معنای این جمله دوستت دارم نیست، پس چیست؟
|asooka|
دیشب سه و پنجاه دقیقه آرام بیدارم کرد و گفت:
"بابا که نیست، حس نمی‌کنی خانه گرگ شده و می‌خواهد ما را ببلعد؟"
 
من مطمئنم درون زنی که امروز چشم به راه است؛شاعره ای زندگی می‌کند که شعرهایش چاپ نشده اند،فقط همین!
تصمیم گرفته‌بودم امروز برخلاف سال‌های گذشته هیئات جدید را امتحان کنم. ظهر قرار بود با دوستی هیئت صنف لباس‌فروش‌ها باشیم. خواب مانده بود. میان راه از پیرزنی که لنگ‌لنگان می‌رفت آدرس را پرسیدم گفت با هم برویم. ساعت ۱۱:۳۰ رسیدیم. ۱۱ در را بسته‌بودند. حاج علی انسانی می‌خواند. اذان گفتند و نماز خواندیم. پیرزن گفت نهار به ما بیرونی‌ها نمی‌رسد. فکر نهار نبودم. معده‌ام سوخت. گفتم می‌روم خانه. 
پیرزنی با عینک به شدت ته استکانی، بدون دندان‌ها
، این یک پرسش سهل و ممتنع است
که همواره میان سینمادوستان مطرح می‌شود: با کدام فیلم‌ها بیشتر همراهی
بوده‌اید و از کدام یک از آن‌ها لذت بریده‌اید؟ «محله چینی‌ها» یا «پرواز
بر فراز آشیانه فاخته»، «جادوگر شهر از» یا «آواز در باران»؟ این انتخاب‌ها
به ذائقه هر شخص باز‌می گردد و اتفاقاً همین تفاوت سلیقه‌هاست که باعث شده
ژانرهای گوناگون همچنان ادامه حیات بدهند؛ اما با این حال درباره برخی
فیلم‌ها نظیر «پدرخوانده اتفاق نظر بیشتری وجود دا
امروز دلم تنگ استبرای روزهایی که نیامده‌اندو من هر روزبه خودم وعده دادمشانامروز دلم تنگ استتنگ تر از تُنگ ماهیکه هر چه می‌رودسر جای اول استامروز بیشتر از هر زماندلم تنگ است و زمانناجوانمرادنه تیغ می‌زندبر تُنگ تنهایی منامروز دلم تنگ است ...[یوسف رجبی]
این تصویر پیرمرد پنجاه ساله نیست ...این جوان بیست و هشت ساله،مهدی باکری است!وقتی شهید مهدی باکری شهردار ارومیه بود، یک شب باران شدیدی بارید و سیل آمد، ایشان پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید به کمک مردم سیل زده شتافت. در این بین آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد از مردم کمک میخواست‌؛تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود. آقا مهدی بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغول کمک به او شد. پیرز
 امروز روز تولد من است.
من ۲۴ ساله شدم، به همین آسانی.
مجرد هم هنوز هستم، مثل خیلی از بلاگران هم سنم.
و حالا از این متن به بعد:
ولادت حضرت معصومه (س) هم هست.
روز دختران هم هست.
روزتون مبارک دختر خانم های عزیز.
در کل مصادف شدن روز تولدم با ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر به نظرتون خوبه یا نه؟ یا...؟
به نظر من روز تولدم با روز تولد حضرت معصومه(س) یکی شده، برام خیلی خوبه.
در کل برای روز تولدم شاد و خوشحال باشید.
انتخاب نوع کیک اینترنتی با خودتون، در کل هر
در نهایت هیچ چیز قرار نیست فراموش بشه. هیچ اثری از گرد و غباری که بیاد و بشینه روی خاطرات نیست. شاید بشه خاطرات رو هل داد تو یه اتاق تاریک گوشه ذهن و درش رو قفل کرد، اما همچنان کلیدش تو دست آدم میمونه.
منِ این روزا رو از خودِ علی تا مامانم و تا صد پشت غریبه پخته و عاقل میدونن. منِ این روزا شاید چون تنها پناهش خودشه، شده من این روزا. شاید چون به قول بابا ترس از دست دادن درونش فرو ریخته. منِ این روزا برای سپیده سمبل مقاومت و رد شدن از روزای سخته. کسی ک
✨جهت تبیین  آیه «إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ » و مقایسه آن با  «وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ»✨انسان نسبت به پروردگار خود بی میل است ولی نسبت به امور مادی  که بنا به تصورش خیر است، مشتاق است
ماجرای #درس_اخلاق دختر ۱۱ ساله به مسافران اتوبوس به نقل از حاج آقا #قرائتی:
 در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. دختری یازده ساله نامه ای نوشت، همه ما بُهتمان زد. دختر یازده
گفته بودم بهتون؟ من پنجاه روز پیش بیست و پنج ساله شدم
و درسته که بیست و پنج سالگی تا حالا گند پیش رفته، ولی انصافا شروع فوق العاده ای داشت، آخه میدونین، من بیست و پنج سالگیمو از دست یار تحویل گرفتم
من یه روز فوق‌العاده داشتم، مردی داشتم که حواسش بود گل قرمز دوست دارم، حواسش بود کادوی کاغذ پیش شده دوست دارم و گذاشت نیم ساعتی هدیه باز کنم، حواسش به چیزهای ریزی که دوست داشتم بود و گذاشت من دونه دونه کادو باز کنم و بغض کنم از ذوق، بهم ناهار سوپر ل
برنامه ای بعنوان نمونه  که برای یک خانواده اسلامی ایرانی طراحی شده شامل : 
برنامه بلند مدت ( ۲۰ ساله)، 
میان مدت (۵ ساله)،
 کوتاه مدت (سالانه)، 
برنامه هفتگی،
شاخصهای ارزیابی
چشم انداز ، بیانیه ماموریت، منشور اخلاقی، راهبردها و ...
خب خب... امروز یه روز خیلی مهمه :)
امروز روزیه که یه اتفاق خیلی خوب رخ داده و باعث شده که این دنیا رنگ و بوی دیگه‌ای به خودش بگیره... همتون باید بابت این اتفاق فرخنده شاد و خوشحال باشید!  اصلا باید بزنید و برقصید :)) 
امروز روزیه که من پا به این دنیا گذاشتم
حس میکنم تونستم  به اندازه کافی با تعریف و تمجید از خودم و خودستایی حالتونو بهم بزنم پس دیگه بسه :)) بریم سر اصل مطلب! 
تا پارسال همیشه روز تولدم به خودم میگفتم یه سالم از عمرت کم شد و هیچ غلطی نکرد
و مرگ را پایانی نیست
پدر و مادر 75 ساله با کانسر انداستیج 3 بچه پنجاه و چند سالشون...ودرد درد درد...
ومن که کنترل اشک هامو ندا
 
معمولا وقتی مریض بدحال ودم مرگ رو میریم بالای سرش همراه ها میدونن که دیگه امیدی نیست و ارومن و اشک هاشون رو ریختن ....ولی وقتی رفتیم بالای سر مهران مریض اینتوبه ای که سرطان مری داشت لاغر بود وموهای سفیدی داشت زنی نشسته بود و صورتشو تو دستاش گرفته بود و گریه میکرد...برام عجیب بود....وقتی بالای سر مریض بودیم مریض با درد با لوله
عنوانونامپدیدآور: انسان ۲۵۰ ساله : بیاناتمقاممعظمرهبریدربارةزندگیسیاسی مبازاتیائمهمعصومینعلیهمالسلامگردآوریوتنظیممرکزصهبا ]موسسهجهادی[.مشخصاتنشر: تهران: مؤسسةایمانجهادی، ۱۳90.مشخصاتظاهری:376 ص. شابک: 2- 22- 6275 - 600 - 978 وضعیتفهرستنویسی:فیپاموضوع: خامنهای،سیدعلی،رهبرجمهوریاسلامیایران،1318 
ادامه مطلب
در جامعه امروزی، به اصطلاح تجدد یافته، ازدواج کودکان امری تلقی میشود بسیار قبیح، اما در جامعه ای شبه مدرن مانند ایران، بسیاری ریشه این مسئله را درک نمی کنند. در عهد مدرن، ازدواج یعنی آزار! از همین جاست که عبارت ((کودک آزاری)) پدید می آید.
اما باید با مسئله جدی رو به رو شد، واقیعت چیست؟ سوال را از کودکان بپرسیم. دخترانی که در ۱۳ ساله به پسر های ۱۷ و ۱۸ ساله رفته اند و حتی بیشتر، دخترانی در همین روستاها و مناطق دورافتاده، که از زندگی خودشان راضی ا
آدم‌ها
مارتا      زنی درشت‌اندام، پر شر و شور، پنجاه و دوساله، که ظاهراً کمتر می‌زند. تنومند است، اما گوشتالو نیست.
جورج     شوهرش، چهل و شش ساله، لاغر اندام، مویش رو به خاکستری گذاشته
هانی       دختری ریزنقش و بلوند، بیست و شش ساله، کمابیش زشت
نیک        شوهرش، سی‌ساله، بلوند، خوش‌اندام، خوش‌چهره

صحنه
اتاق نشیمنِ خانه‌ای در محوطهء کالج کوچکی در نیوانگلند.

پردهء اوّل
(تفریح و بازی)

صحنه تاریک است. چیزی به در ورودی می‌خورد. صدای خندهء م
علت لجبازی در کودکان 7 ساله چیست؟ این سؤالی است که بسیاری از والدین در اوایل دوران مدرسه فرزندشان با آن مواجه می‌شوند. ممکن است فرزند 7 ساله شما با وجود بزرگ‌تر شدن و رشد شناختی بیشتر در این دوره، رفتارهای ناسازگارانه‌ای از خود نشان دهد که شما را کلافه کند. برای مثال برخی از کودکان 7 ساله دائماً به خاطر هر چیز با والدین خود لج کرده و به آن‌ها پرخاشگری می‌کنند. ما در ادامه این مقاله توضیحات بیشتری در مورد علل و نحوه برخورد با لجبازی کودک 7 س
یکصد و پنجاه داستانک عاشورایی یکصد و پنجاه داستان بسیار کوتاه و مینیمال با موضوع عاشورا، کربلا و قیام امام حسین مناسب برای: - ارسال در شبکه های اجتماعی - وبلاگ نویسی -متن های رادیویی -پلاتو های تلویزیونی - بنرها و پوسترها و اجرا در مراسم مرتبط با محرم فرمت: ورد 37 صفحه ...دریافت فایل
هنوز هفدهم است.چند دقیقه وقت دارم تا بنویسم
قبلا(مثلا دو سه سال پیش) فکر میکردم روزی که 18 ساله بشوم یکی از همان مهمانی های بزرگ خواهم گرفت.دوست هایم تا نیمه شب می مانند خانه.رایتل یکی از آن سیمکارت های لاکچری بهم خواهد داد و می توانم در همه بانک های دنیا حساب باز کنم.این رویا هی روز به روز کمرنگ تر شد تا امروز صبح که بیدار شدم و تا چند دقیقه حتی یادم نیامد که امروز میتواند چه روز خاصی باشد.
واقعیت 18 من این است که دارم زندگیش میکنم.بوی آدامس اکشن
طرف، سه دقیـــــــــــــــــقــــــــه و پــــــــنــــجــــــــاه و دو ثـــــــــــــانیه، از فضایل پکیج جمع‌بندی دکتر فلانی ویس، ضبط کرده. بعد من پنجاه و دو ثانیه پشت سر هم، با بقیه نمی‌تونم صحبت کنم://از فکرشم مورمورم میشه://روز به روز کمتر، آدما رو درک می‌کنم. 
تازه رویکرد کاری جدید واسه آرامش اعصابم اینه که اصلااا با همسن و سالای خودم حرف نزنم. هیجده‌ساله‌های دور من (حداقل) ، یه‌موجودات عجیبی شدن سر این‌قضیه عقب افتادن کنکور. یه
جنایت هولناک وهابی سعودی علیه کودک 6 ساله شیعی که در مقابل چشمان مادرش وی را سر برید موجی از خشم و تنفر در جهان برانگیخته است و واکنش های خشمگینانه به این جنایت هولناک همچنان ادامه دارد.
قتل فجیع زکریای شش ساله در برابر چشمان مادر 
پیشنهاد یکی از دانشگاه های تهران رو داده...از همون اول هم میدونستم باید قیدش رو بزنم و میدونستم  من ادمش نیستم ، میدونستم کار درستی نیست ، میدونستم نمی تونم با وجدانم کنار بیام ، اما پیشنهادش ...با اتفاقات امروز میترسم که حسرت بخورم....خیلی سخته خودت رو با یک اتفاق که خاص تو نیست تطبیق بدی و با یک پیشنهاد ، یک حرف ، نابودت کنن و تو باز بهم بریزی......
 
 
پ.ن: باید گریه کردن رو یاد بگیرم ، أین حجم از گریه نکردن طبیعی نیست ، متنفرم از لحظه هایی که بغض ه
«بی‌بی معصومه» نود و پنج ساله است. خواهر استاد محمد بهمن بیگی است. مرد بزرگی که احتمالاً نامش را با کتاب«بخارای من، ایل من» به یاد دارید.(کتاب فارسی راهنمایی یا دبیرستان ذکر خیرش بود.) مردی که سال‌های سال عمرش را صرف آموزش به عشایر و ساخت مدارس عشایری کرد. بی‌بی معصومۀ نود و پنج ساله، با شعر خواندن و مشاعره کردنش همۀ تصورم از یک پیرزن را خراب کرده. پیرزن از پس سال‌ها تجربه و زندگی، حالا نشسته کنار یکی از نوه‌های دختری و در جواب شعرهایش، با ل
عصر امروز دو شنبه ۱۶ اردیبهشت یک کودک ۱۱ ساله در تصادف با یک کامیون در خیابان جهان نما همدان کشته شد.





 سرهنگ علی فکری رئیس راهنمایی و رانندگی استان همدان با اعلام این خبر گفت:ساعت ۱۷:۵۰ دقیقه امروز گزارشی مبنی بر تصادف 
یک دستگاه کامیون 
بنز
 
با
 عابر پیاده به پلیس راهنمایی و رانندگی داده شد.

پس از اعلام گزارش، پلیس برای بررسی موضوع به محل حادثه که در خیابان جهان نما اتفاق افتاده بود اعزام شد.



تو حال و هوای اینروزای خودم بودم یهو چشمم خورد به  تاریخ گوشه  صفحه راست موبایل ، امروز یازدهمِ ...
امروز تولدشه ،تولد فرشته آسمونی من ،امروز میدونم  قلب مادرانه اش  دلتنگ اون چشمهای آبی میشه.  نمیدونم چکاری کنم که  دلتنگی امروز  اذیتش نکنه؟! 
+یادداشت شماره ۴۵
من این چند روز فقط برای آرامش روح تو دعا کردم. هرچند اعتقادی به هیچ چیز درست حسابی نداشتی و در تمام عمر بیست و چند ساله‌ی خود ارزشی به مذهب ننهادی و آشفتگی و بیچارگی جداناپذیری وجودت را درگیر کرده بود.دعا کردم که سالها بعد در بهشت دیدار تازه کنیم و تو با نگاه غم‌زده آغوش باز کنی و من به طرفت بدوم.
آقا نوشت افزار بسیار گرون شده
امروز رفتم یه دونه روان نویس عادی بخرم (یونی بال هم نبود) ده تومن 
بعد انواع رنگاشم داشت و من به خاطر محدودیت مالیم با حسرت برگشتم -__-
میخوام یه بولت ژورنال درست کنم و دارم کم کم وسایلشو میخرم نمیدونم چرا این تو ذهنمه که حتماااا باید چند رنگ روان نویس و ماژیک پاستیلی و.. داشته باشم. یه دفتر نقطه دار هم که پنجاه -شصت تومنه:/ حالا باید کم کم یه محل ذخیر پول درست کنم برا خودم به نام قلک بولت ژورنال که پولامو برای خرید وس
مرد هندی که 30 ساله مجسمه است
او شش ساعت در روز به طور مداوم بی حرکت و ساکن می ایستد، مردم زیادی تلاش می کنند تا او لبخند بزند، حرکتی کند و یا لاأقل تغییر کوچکی در حالت ایستادن خود بدهد. اما تا به حال هیچ کسی نتوانسته قدرت فوق العاده ی او را برای ایفای نقش یک “مجسمه” در هم بشکند.
 عبدالعزیز اهل کشور هند است و یک شغل عجیب دارد. او بیش از ۳۰ سال است که به عنوان یک مجسمه ی زنده کار می کند و همه ی تلاش او این است که یک مجسمه ی ایده آل و خوب باشد.
ادامه م
امروزم سحر خیز بودم. اصلا همین که بیدار میشم کلی هست. فقط یه همت میخواد که کار کنم. امروز دیگه خوابمم نمیاد فکر کنم چون دیروزو همش خواب بودم :دی  بریم ببینیم چیه اینقدر از برادران کارامازوف تعریف میکنم داستایفسکی چه کرده. به نظرت من وقتی پنجاه سالم بشه به این روزای رفته چه حسی دارم؟ در حسرت برگشتشم یا همچنان رو به جلو دوست دارم برم؟ خودم دومی رو بیشتر دوست دارم دلم میخواد مثل سونتاگ باشم. 
من از خرداد بدم میاد. خاطرات بدش با شنیدن اسمش یاداوری
۱۰ ژانویه ۲۰۱۶، وقتی وبلاگی رو در بلاگ اسپات  میروندم، به جای بدرقه نوشته بودم بدرغه. 
و امروز بعد از ۳ سال این غلط املایی رو دیدم. زمان زیادی گذشته اما تازه‌ بود نوشته. اونقدر تازه که لازم دیدم برای خاطراتی اینقدر زنده باید تصحیح کرد غلط‌ها رو.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت تخصصی کنکور ارشد برق (سراج)